هشتمین سین خوزستان «سیل» شد؛
وضعیت تکاندهنده کودکان خوزستانی در کمپ سیل زده ها / سیل کودکی آنها را با خود برد+ عکس
رکنا: از شروع بهار ۹۸ هشتمین سین خوزستان «سیل» شده و کودکان یکی از اقشار پرآسیب در این بلای طبیعی محسوب می شوند که کودکانه هایشان را آب برده است.
بهار ۹۸ پا به ایران گذاشت و پای ایرانیها را به خانههای همدیگر باز کرد؛ مردم با وجود مشکلات اقتصادی و تحریم برخی کالاها از جمله آجیل اما دید و بازدیدهایشان کم نشد؛ عیدانه های حداقلی در خانههای ایرانی در حال انجام بود که ناگهان خبر وقوع سیل در استان گلستان همه را ناراحت کرد.
شاید کمتر کسی فکر میکرد سیل در ایران همه گیر و علاوه بر درگیری ۲۴ استان با این بلای طبیعی چند استان از جمله کهگیلویه و بویراحمد، لرستان، خوزستان و فارش بیشتر از مابقی نقاط کشور آسیب ببییند.
سالهای متمادی خشکسالی باعث شده بود تا متولیان حفاظت از حریم رودخانه نسبت به وظایف خود کوتاهی و بنیان خانههای بسیاری بر بستر رودخانهها و مسیل ها گذاشته شود؛ در این سیلاب اما نه تنها خانههای بر بستر بلکه روستاها و شهرهای زیادی نیز از خسارتهای این بلای طبیعی در امان نماندند.
کودکان اما آسیب پذیرترین قشری هستند که تنهای نحیف شأن تحمل دفاع و ایستادگی برابر هیچ حادثهای را ندارد؛ این روزها بسیاری از فرزندان روستایی اهواز و دیگر شهرهای خوزستان در اردوگاههای برپا شده هلال احمر سکنی گزیده اند.
این روزها دیوار خانهها، حیاط پر از گل و درخت، اراضی کشاورزی، دامها و دیگر بخشهای زندگی این کودکان تنها با یک چادر عجین شده است.
زنان در بدترین وضع ممکن تشت های لباسشویی را در دست گرفته و گوشهای میروند تا لباس اعضای خانواده را شسته و روی بند آویزان کند؛ نبود سرویسهای بهداشتی، حمام و روشور مناسب و به اندازه جمعیت حاضر در اردوگاه از جمله مشکلات پیش روی ساکنان بود.
کودکان با لباسهایی که به تن داشتند از خانهها فرار و در این اردوگاه مستقر شدند؛ آنها از کمبود امکانات و نبود اسباب بازیهایشان ناراحت هستند.
دلتنگ عروسک و خانه
گوشهای تنها نشسته و با دیگر دوستانش بازی نمیکند؛ روسری را روی صورتش کشیده چون خجالتی است.
رقیه خیلی فارسی بلد نیست که سنش را به بگوید ولی میگوید که کلاس دوم هست، پس او هشت ساله میشود.
میگوید از اهواز آمده و به جای نام روستایش اسم دوستانش را معصومه، عاطفه و کوثر عنوان میکند.
روسری سبز بر سر دارد و چشمان زیبایش نیز همرنگ روسری خوش رنگش است؛ زهرا دلش برای خانه و عروسکهایش تنگ شده و اردوگاه را دوست ندارد.
میگوید آب خانه ما را گرفته ولی نمی دانم عروسکهایم در خانه مانده اند یا نه؛ دلم میخواهد زود به خانه ام برگردم چون این چادرها را دوست ندارم.
تنها مانده
رضای چهار ساله تنها مانده و توان صحبت کردن ندارد؛ بزرگترها مشغول بازی فوتبال، وسطی، و والیبال هستند ولی کسی او را بازی نمیدهد چون کم سن و سال است؛ هیچ اسباب بازی پسرانهای هم ندارد که او را سرگرم کند برای همین کلافه شده و چشمانش تمنای برگشت به خانه را دارد.
دلتنگ کتاب و بوی روستا
او هم گوشهای تنها نشسته درست روبروی چادری که خانواده اش در آن اسکان دارند؛ مادرش با دیدن غریبهها زیپ چادر را در این گرما کشیده و خود را حبس میکند اما برادرش سمت این پسر کوچک میآید تا تنها نباشد.
سجاد ۱۶ ساله میگوید: برادرم حسین هشت سال دارد و از روستای سید ظاهر توابع اهواز به این اردوگاه آمدیم.
او با اشاره به ترک خانههایشان در تاریکی شب و اسکان بیش از یک هفتهای در اردوگاه میگوید: حسین کلاس اول است و ما هر دو دلمان برای کتاب و روستایمان تنگ شده است.
میگوید ظاهراً مدارس تا دوشنبه تعطیل هستند ولی اگر هم فعال شوند ما هیچ کتاب و دفتری نداریم که درسمان را ادامه دهیم.
شاید اسکان اضطراری در اردوگاههایی که گاهی حداقل شرایط بهداشتی، تغذیهای و رفاهی را ندارند، مشاهده شرایط روحی نامساعد پدر و مادر، تصور اینکه آیا بعد از این باز هم خانهای خواهند داشت یا نه و کمبودهایی که این روزها خردسالان و کودکان با آنها دست به گریبان هستند نتواند در اذهان آنان مفهوم «عید نوروز» را با حال و هوای مرسوم عید تطبیق دهد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر